مــاهــے بــانــو

مــاهــے بــانــو

گـاه نـوشـت هـای یـک مــاهــے
مــاهــے بــانــو

مــاهــے بــانــو

گـاه نـوشـت هـای یـک مــاهــے

نمی شود .. انگار نمی شود که نمی شود ..

من گیج شده ام .. نمیدانم چکار کنم ..

 من خودم را میزنم به کوچه های معروف علی چپ ..

من فکر میکنم به حرف هایی که شنیده ام ..

:( غصه می شوند خبر ها بر دلم ..

من فکر میکنم به حرف هایی که می شنوم ..

نمیدانم باید جوابی بدهم یا نه ..

به روی خودم بیاورم یا نه ..

من باید انتخاب کنم ..

آرزو میگفت " دو تا راه داری .. یا باید خودت رو بد کنی یا اونو .."

من نمیتوانم او را بد کنم ..

من اهل خراب کردن روابط دیگران نیستم ..

من نامردی نمیکنم در حق کسی که از سر خیر خواهی حرفی زده ..

بگذار خودم بد باشم ..

تا راحت تر  ......

مثل کسی که میگفت نمیتوانم از قسمت فرار کنم ..

شاید همان بهتر باشد که به قسمت معتقد باشم ..

:( من ..

اه ..

لعنتی طعنه نزن .. دل من میشکند .. :(



....


+ اینجا هم که انگار شده است دفتر خاطرات من .. که محکوم است غصه های مرا در خودش تحمل کند .. حرف هایی که هیچ کجا ،جایی ندارند ..


ازت .. متنفـ...

از آن وقت هایی که .. زندگی ام به دو نیمه تقسیم شد !

قبل از این اتفاق .. و متاسفانه .. بعدش ..

از آن اتفاق هایی که تا آخر عمر جلو چشمم است ..

و شاید تا آخر عمر مثل همین حالا با یاد آوریش اشک بریزم ..

 

کاش بروم یک جای دوور .. کاش مهر زودتر برسد ..کاش امروز را مرده بودم ..کاش فردا را بمیرم ..

 

+ وقتی از چشم می افتد ..

+ خدا؟ :(

این قصه سرِ دراز ...

گاهی هر چقدرم هم از چیزی در بروی ..

آخرش ..

درست همان لحظه که نفس راحتی میکشی و میگویی

"آخـیـش .. ، فعلا قصر در رفتم"

برایت دست تکان میدهد !!


و جالب تر اینکه ، باوجود پیش بینی چیزی شبیه به این ، باز هم در جواب دادن در میمانی .. یا شاید .. چگونه جواب دادن ..

 


من یک ماهی ِ از مرحله پرت هستم .. که هی دو سال گذشته را بیاد می آورم و تازه تازه نتیجه گیری میکنم !!

 


+ وقتی دو نفر مستقیما یه موضوع رو میگن و هر دو نفر اصرار دارن تنها کسانی هستند که خبر دارن :| و از طرفی 5 6 نفر هم غیر مستقیم نشون میدن خبر دارن :| با تشکر !!

این بار اول نیست ..

که چیزی را حدس میزنم .. و بعد انکارش میکنم ..

اما چند صباح بعد ، حدسم درست از آب در می آید ..


باید جملاتم را کنار هم بچینم .. 

بگویم .. بگویم ..

نمیدانم .. !


فقط می توانم بهانه بیاورم ..


خودم هم میدانم .. چند روز یا چند هفته دیگر موضوع به کلی فراموشم میشود ..

اما مشکل من این است که ، همین چند روز توی فکر بودنم باید بگذرد .. هر چقد هم که مسئله ساده باشد ..

خب .. شاید هم .. نباشد .. !



.. این که بودی ، خوب بود ؛
اگر نبودی ، بهتر بود .. !